بسیاری دوست دارند کتاب بنویسند. ولی تنها اندکی هستند که کتابشان را به سرانجام میرسانند و از آنها هم کمترند کسانی که میتوانند چاپش کنند. در برگهی «ساعت زنان» بیبیسی از چندین نویسندهی سرشناس پرسوجو کردهاند تا مهمترین پیشنهادشان را برای نویسندگان تازهکار و آنها که میخواهند آغاز به نوشتن کنند بگویند.
نینا نخستین کتابش را با نام «با عشق، نینا: گزارشهایی از زندگی خانوادگی» دربارهی خاطراتش در زمانی که پرستار بچه بود منتشر کرد.
«پیشنهاد شمارهی یک من این است که فراوان بخوان. زمانی که آغاز به نوشتن میکنی، وسوسه میشوی که خواندن را کنار بگذاری چون با خودت میاندیشی که زیادی درگیرم. ولی من میگویم بخوان و بخوان و بخوان – سپس دست به نوشتن ببر.»
او ادامه میدهد: «در بامداد، ذهن در بهترین وضعیت است. برخیها تمایل دارند که شب بنویسند و تا دیرهنگام بیدار بمانند. ولی در بامداد - و هر چه زودتر بهتر – بهترین اندیشهها به ذهن میرسد. متاسفم، ولی واقعیت همین است.»
نویسندهی کتابهای «من پیش از تو» و «بخشندهی ستارگان» میگوید: «پیشنهاد نویسندگی من برای هر کسی که میخواهد نویسنده شود این است که هر روز بنویسد. اگر هر کسی که به من میگوید «اگر زمان داشتم کتابی مینوشتم» یک پوند به من میداد، تا کنون از کرزوس* هم پولدارتر شده بودم. هر روز نیم ساعت زودتر بیدار شو و ۵۰۰ واژه بنویس. بیشترش به درد نخور خواهد بود. ولی مهم نیست، چون نشان این است که داری پیشرفت میکنی.»
* کرزوس، پادشاه لیدی، که به دارایی فراوان پرآوازه بود. سرانجام به دست کوروش بزرگ سرنگون شد.
این برندهی پولیتزر و نویسندهی «اولیو کیتریج» و «نام من لوسی بارتون است» میگوید: «من به اصطلاح، دیر جوانه زدم. نخستین کتابم را در ۴۳ سالگی نوشتم. به گمانم، زمان درازی بود که میخواستم مانند «یک نویسنده» بنویسم. مانند بازیگری است که بخواهد مانند یک بازیگر بازی کند. شدنی نیست. باید شخصیت را در بربگیری. سرانجام، زمانی که با خودم گفتم بگذار ایزابل باشم، یا بگذار امی باشم، آن زمان توانستم بنویسم. ناهمسان به یادگرفتن دوچرخهسواری نبود.»
نویسندهی انگلیسی هفت رمان و کتابهای آشپزی و داور بزرگ آشپزی میگوید: «به راستی باور دارم که نوشتن هم مانند هر چیز دیگری است، میتوانی از دیگران بیاموزی. بیش از همه میتوانی از کتابهای خوب بیاموزی، بهترین آموزگارند. ولی آدمهایی مانند آرون هستند که کارگاههای نویسندگی برگزار میکنند. زمانی که داشتم نخستین کتابم را مینوشتم به یکی از این کارگاهها رفتم و بسیار سودمند بود. همچنین به گروههای نویسندگان بپیوند.»
نویسندهی رمانهایی از جمله «زن سیاهپوش» میگوید: «راننده تویی. حتی اگر در یک کارگاه نویسندگی خلاق باشی، دیگران بهت پیشنهاد و انتقاد میدهند، ولی این سرانجام کتاب خودت است و فقط از نوشتن آن است که خواهی آموخت، فقط از اشتباههای خودت خواهی آموخت.»
«باید خواننده باشی اگر میخواهی نویسنده باشی. از کتابهایی که خوشت نمیآید خواهی آموخت. چرا؟ از خودت پرسش کن، با نگاهی انتقادی. چون باید کسانی را بخوانی که در نوشتن از من و خودت بهتر باشند.»
این نویسندهی پرفروش و طنزپرداز میگوید: «هر چه را که به ذهنت میرسد بنویس.»
«گاهی فقط مینویسم «سلام، چطوری؟ دارم در را باز میکنم. .» و از خودم بدم میآید. ولی به این کار ادامه بده – اندک اندک جواهری پدیدار خواهد شد. ولی نیاز به بردباری نوشتههای به درد نخور دارد.»
نویسندهی «مانند یک دختر دویدن» و «پرش به درون» میگوید: «برای خودت برنامهای برای سد کردن اینترنت بگیر، زندگی نویسندگیات را دگرگون خواهد کرد. چون زمانی که داری آن یکی دو ایمیل یا شبکههای اجتماعی را میگردی حتی متوجه این کار هم نیستی. اگر همیشه در فیسبوک در حال گفتگویی، نویسنده نیستی. باید زمانی هم برای نوشتن کتابت بگذاری – و همین بخش دشوارش است»
«اگر میخواهی کتابت چاپ بشود، بهتر است با یک کارگزار ادبی کار کنی. کارگزاران به نویسندهها نیاز دارند، بی نویسندهها هیچی نیستند، پس از تماس با یک کارگزار پریشان نشو.»
نویسندهی ۳۵ رمان از جمله «زنی پرمایه» میگوید: «درام کجاست؟ چون اگر مشکل و دردسر نباشد، رمانی هم در کار نیست. یک معمار بی نقشه نمیتواند ساختمان بسازد، رمان هم همینگونه است. من همیشه به آغاز، میانه و پایان نیاز دارم.»
«توان تخیل داری؟ این چیزی است که یک نویسنده برای نوشتن رمان نیاز دارد. به تخیل نیاز داری تا بتوانی شخصیتهایی را بیافرینی که وجود ندارند. و باید به خوانند بپذیرانی که واقعیاند. باید بتوانی بسیار دروغ بگویی.»
کتی که کتابهایی مانند «گاو دیوانه» و «پسری که بر زمین آمد» را نوشته میگوید: «بزرگترین پیشنهادم این است که یک صندلی خوب جور کن.»
«جدا از شوخی. . . قلمت را به خون خودت بزن. از آنچه میدانی بنویس.»
روزنامهنگار و نویسندهی «نمیدانم چگونه این کار را میکند» میگوید: «باید آغاز عالیای داشته باشی. نخستین بند باید خودش بگوید «من را بخوان». و هرگاه به پایان یک فصل میرسم، واپسین خط را میخوانم و میگویم «چرا باید کسی ادامهاش را بخواند؟». تلاش میکنم چیزی بنویسم که مانند چنگکی خواننده را به فصل بعد بکشاند.»
«پوشهای در رایانهام دارم و هرچیزی که در اخبار دیدهام، کسی را که در قطار دیدهام، تکهای گفتگو، چیزی که بچهها گفتهاند، همه را آنجا میگذارم. زمانی که مینویسم برای آنها هم جایی پیدا میکنم. اینها مانند تکههای یک جورچینند و باعث میشوند که از این برگهی سفید وحشت نکنم.»
مگی که کتابهایی مانند رمان «اینجا باید همانجا باشد» و خاطرات «هستم، هستم، هستم» را نوشته میگوید: «آغازها چیزهای هراسناکیاند. زمانی که به برگهی سفید نگاه میکنی، سرگیجهی بدی میتوانی بگیری.»
«میتوانی از میانه آغاز کنی، میتوانی از پایان آغاز کنی، سپس برگردی و جاهای خالی را پر کنی. از آغاز نترس، فقط واژهها را بنویس. همین که واژههای خودت را ببینی احساس خوبی خواهی کرد.»
نویسندهی رمانهای «همهچیز، همهچیز» و «خورشید هم ستاره است» میگوید: «جایی در نوشتن میرسد که هراسناک میشود، نمیدانی چه میکنی و هیچ نمیدانی چگونه پایانش دهی. دلاستواری که چیزی که نوشتهای وحشتناک است – احتمالا هم همینطور است، ولی نخستین نسخهها برای همینند. در آنها تو برای خودت داستان میگویی. همهی دودلی و بلاتکلیفی هم بخشی از این فرایند است. گاهی خوب است که این را به یاد داشته باشی. در بازنویسی است که کتاب ساخته میشود. فقط از پس نسخهی نخست بر بیا، به پایانش ببر، سپس داستانی را که برای خودت گفتی به چیزی واقعی تبدیل کن، به یک کتاب. مشکل زمانی است که چیزی نداشته باشی که باهاش کار کنی. پس حتی اگر بد است، مهم نیست. فقط بنویسش.»
انگی که از کتابش با نام «نفرتی که میدهی» پارسال فیلمی ساخته شده میگوید: «باید درک کنی که گاهی اشتباه میکنی، همه از کتابت خوششان نخواهد آمد. و باید درک کنی «نه»های فراوانی در راهت خواهی شنید، ولی فقط یک «آره» بس است.»
این نویسندهی کودکان که پشت شخصیتهای بسیار محبوبی مانند تریسی بیکر و هتی فیتر است میگوید: «چون گمان میکنم بیشتر نویسندهها آن لحظهی شگفتآور لامپ بالای سر را ندارند، و اگر دارند، بکمیابی پیش میآید.»
«در اساس، نوشتن، سخت جان کندن است. به نظرم نوشتن همین است. آشکارا، اندکی استعداد، چند ایدهی بسیار خوب، و تخیلی زنده چیزهای بسیار شگفتانگیزیاند. ولی ۹۰ درصد کار فقط سخت جانکندن است. ولی برای هر کسی که میخواهد نویسنده شود آرزوی پیروزی میکنم.»