لوگوی مجله بیدار

شماره‌ی ۴۸

در این شماره
داستان
مقاله
نقد
پادکست
ترجمه
نویسندگان
گویندگان
همکاری
جشنواره
کارگاه نویسندگی
در این شماره داستان مقاله نقد پادکست ترجمه نویسندگان گویندگان همکاری جشنواره کارگاه نویسندگی

سنگ سفید توالت در برهوت | مجله‌ی داستانی بیدار
همرسانی:
۰۴ آبان ۱۳۹۸

سنگ سفید توالت در برهوت

علیرضا ایرانمهر

نگاهی به مجموعه‌ی «شاخ»

مجموعه داستان پیوسته‌ی «شاخ» نوشته‌ی «پیمان هوشمندزاده» که زمستان ۱۳۸۸ در نشر چشمه منتشر شد، تسلسلی از قاب‌های خالی است در برهوتی بی‌پایان. سنگر نگهبانی در بیابان ناکجاآبادی از مرز ایران و عراق که دو سرباز نشئه و خمار روزها و شب‌های بی‌زمان‌شان را در آن می‌گذرانند. با درختی عظیم و سبزی در دور دست دشت که به طور شگفتی رشد کرده و در این برهوت بی‌آب بر جای مانده است. یکی از دو سرباز راوی داستان‌ها است و بخش عمده‌ای از حجم تمامی داستان‌های را گفتگوی این دو سرباز تشکیل می‌دهد. آن دو گاه درباره‌ی صدای دختری صحبت می‌کنند که از بیسیم عراقی‌ها شنیده می‌شود و احتمالا باید جایی مثل آن دو درون سنگری دورافتاده مشغول نگهبانی باشد، و گاه درباره‌ی مرغ و خروس‌هایی که ستوان برای سیا (همسنگر راوی) آورده است و در گوشه و کنار تمام داستان‌ها همچون همین دو سرباز در حال پرسه زدن هستند. گاه رنگی نارنجی عجیبی در دل دشت توجه‌شان را به خود جلب می‌کند و گاه که برای پرسه زدن از سنگر خود دور می‌شوند با اجساد خشکیده و در حال متلاشی شدن رو به رو می‌شوند. در آخرین داستان نیز راوی به سوی درخت شگفت برهوت دور دست راه می‌افتد و در کمال شگفتی می‌بیند صدها جسد خشکیده در اطراف درخت عظیم افتاده‌اند و بقایای پاسگاهی مخروبه در همان نزدیکی است که فقط کاشی‌های سفید توالت آن سالم و تمیز و براق باقی مانده‌اند. تصویری که تداعی کننده موقعیت‌های سورئال متفاتی می‌تواند باشد، مثل این که درخت با مکیدن خون این اجساد خشکیده در آن بیابان خشک سبز و شاداب مانده یا مثلا این که اجساد چون اشباحی سرگردان پیرامون این درخت زندگی می‌کنند.

تقریبا تمامی داستان‌های این مجموعه فاقد قصه‌ای مشخص و حرکت ملموس روایی است و جای خالی آن را قاب‌هایی زیبا از برهوت بیابان و ساختار ظریف نشانه شناختی متن پر کرده است که به موقعیت‌ها و روابط پنهانی اشاره دارند. مثلا در یکی از داستان‌ها هنگامی که ستوان و سیا داخل سنگر می‌روند و پتو را پشت سر خود می‌اندازند، روای به تشریح مو به موی جفتگیری مرغ و خروس می‌پردازد که می‌تواند تداعی کننده‌ی موقعیتی در درون سنگر باشد. در کل به نظر می‌آیند بیش از آن که داستان‌های مجموعه‌ی «شاخ» حرف و جانی برای آشکار کردن داشته باشند، این فضای سنگین و گوتیک قصه‌ها ست که واجد جوهر داستانی است. قاب‌هایی که به دقت پرداخت شده‌اند و با خیره شدن به آن‌ها کم کم ذهن را تسخیر می‌کنند، اما هر چقدر در دل آن پیش روی فقط به فضایی تهی خواهی رسید.

و سرانجام اگر اصراری به انتقاد از متن به معنای یافتن اشکالی در آن باشد، می‌توان به اختلال در وجه باورپذیری داستان‌ها اشاره کرد که در موارد گوناگونی به چشم می‌آید. علت آن نیز شاید عدم هماهنگی میان ارجاعات عینی و متعیین و تاریخی راوی به جنگ ایران و عراق با برخی قاب‌ها و فضاسازی‌های شگفت داستان‌ها باشد. به عبارت دیگر گاه به نظر می‌رسد نویسنده میان انتخاب رویکردی عینی و تاریخی یا تمایلات زیبایی‌شناسانه‌ی خود مردد مانده و هر دو را بی آن که نسبتی ارگانیک با یکدیگر بیابند در ظرف یک داستان ریخته است. هر چند این نگاه زیبایی شناسانه چنان عمیق و غنی است که می‌توان خود را فریب داد و به عینیت‌هایی معیوب داستان دل بست.

خانه درباره‌ی ما خبرنامه تماس با ما پیوندها
© مجله‌ی داستانی بیدار.
درباره‌ی ما
خبرنامه
تماس با ما
پیوندها