گوینده: منیره مسائلی
چرا جواب اساماسهام رو نمیدی علیرضا؟ چرا تلفنت رو جواب نمی دی؟
*
می دونم همه ی اساماسهام رو می خونی. مهم نیست که جواب نمیدی. فقط می خوام بدونی که به یادتم.
*
نگرانت شدم عزیزم. اگه حالت خوبه لطفا یه اس ام اس خالی برام بفرست.
*
خیلی بی شعوری. یعنی حتا ارزش یه اساماس خالی هم برات ندارم. یعنی همهاش الکی بود؟
*
دیگه کاری به کارت ندارم. از اولش هم همه چی اشتباه بود. تقصیر خودم. برو بجهنم.
*
دلم برات تنگ شده. لعنتی. چرا نمی تونم فراموشت کنم.
*
این همه سکوت کردن یعنی چی؟ فکر کردی خیلی آدم مهمی هستی؟ نه عزیزم از این خبرها نیست. من احمقم که هنوز بهت فکر می کنم. اگه نه تو هیچی نیست.
*
داره بارون می یاد عزیزم. دلم می خواد بریم بیرون زیر بارون با هم قدم بزنیم. گاهی حالم از خودم به هم می خوره. از تو بیشتر.
*
لعنتی. مطمئن باش تا آخر عمرت هیچ کسی پیدا نمی شه اندازه ی من دوسِت داشته باشه. خیلی احمقی.
*
واقعا حالت خوبه عزیزم؟ الان داری چه کار می کنی؟
*
امروز برای خودم کیک هویج درست کردم. توش گردو هم ریختم. همون مدلی که تو دوس داری. خیلی خوشمزه شده بود. کاش میومدی یه تیکه ازش میخوردی.
*
می شه لطف کنی و خط تلفنت رو عوض کنی. یه خطی بگیری که من شمارهاش رو نداشته باشم. این جوری دیگه تکلیفم روشن میشه. مجبور نیستم هر روز بهت اساماس بدم. امیدوارم بعد از این همه وقت ارزش یه خط تلفن رو برات داشته باشم.
*
امروز رفتم دوباره کلاس زبان اسم نوشتم. یادته قرار بود با هم بریم؟ یادته قرار بود برای اون دانشگاهی که توی آمریکا پیدا کرده بودی اپلای کنیم؟ چه نقشه هایی برای آیندهمون داشتیم. همهشون برن به جهنم. فکر کنم کلاس زبان برای حالم خوب باشه. مهم نیست که تو نیستی. سرم گرم باشه راحتتر فراموشت می کنم.
*
می دونی چرا هر روز بهت اس ام اس میدم علیرضا؟ راستش دیگه ازت دل بریدم. حتا دوست ندارم دیگه برگردی. اما دوست ندارم فکر کنم این همه سال همه چی الکلی بوده. همه ی روزهای خوبی که با هم داشتیم الکی بوده. نمیدونم . شاید اگه یه بار جواب یکی از اس ام اس هام رو می دادی دلم آروم میگرفت.
*
امروز بالاترین نمره کلاسمون رو گرفتم. خودم هم باور نمیشد. کاش بودی برام یه جایزه میخریدی.
*
واقعا به نظرت من دیوونهام که هنوز دارم برات اساماس میفرستم؟ دیگه مهم نیست که جوابم رو نمیدی. خودم می دونم دیوونه ام.
*
کاشکی عکسهات رو نگه داشته بودم. امروز هر چی فکر می کردم یادم نمیاومد تو چه شکلی بودی. باورم نمیشه. میترسم یه روز توی خیابون ببینمت و دیگه نشناسمت. چقدر زندگی احمقانه است.
*
چرا دوسم نداشتی؟ واقعا هیچ وقت دوسم نداشتی؟
*
امروز فهمیدم نبودنت بهترین اتفاق برای منه. دیگه هیچ کی نیست که الکی بهم گیر بده. دیگه نیستی که اذیتم کنی. همهی تصمیمهای مهم زندگیم رو خودم تنهایی می گیرم.
*
چرا دیگه خوابت رو نمیبینم. می شه لطفا امشب بیای توی خوابم.
*
هنوز بهم فکر می کنی؟ اوایلی که رفته بودی دوست داشتم بهم فکر کنی ولی راستش دیگه برام مهم نیست. الکی نمیگم واقعا دیگه برام مهم نیست. این که هنوز بهت اس ام اس می دم برای این نیست که یادم من بیفتی . عادت کردم هر روز برات یه اساماس بفرستم.
*
زبانم خیلی بهتر شده. تا چند وقت دیگه به انگلیسی برات اس ام اس می فرستم. شایدم وقتی تونستم به انگلیسی بنویسم دیگه برات اساماس هم نفرستم. شاید دیوونگی هم یه مرزی داشته باشی. ولی میدونم یه روزی میرسه که اون طرف مرزش وامیستم به این طرف نگاه می کنم. به همهی دیوونگیهام نگاه میکنم و میخندم.
*
فردا میخوام برم مسافرت. احتمالا تا چند روز نمیتونم برات اساماس بفرستم. احتمالا چند تا دوست تازه هم پیدا میکنم. هیچ کی هم نیست که هی ازم بپرسه کجا رفتم چه کار کردم. نمیدونم از این همه آزادی خوشحال باشم یا ناراحت.
*
من برگشتم. جات خالی خیلی بهم خوش گذشت. یکی از بهترین مسافرتهای زندگیم بود. چند تا دوست خوب پیدا کردم. برای اولین بار توی زندگیم کایت سوار شدم. یه عالمه عکس های خوشگل گرفتم. کاش می شد برات می فرستادمشون.
*
گاهی یادم میره دارم با کی حرف می زنم. دلم نمیخواد یادم بره. ولی واقعا دارم هر چیزی رو که مربوط به تو میشه فراموش می کنم. شاید هم دیگه مخاطب واقعی این اساماسها تو نیستی . خودم هستم. می نویسم که فراموشت نکنم. گاهی آدم با خودش میجنگه که یه چیزی رو فراموش کنه ولی نمیشه. گاهی هم با خودش میجنگه یه چیزهایی رو یادش بیاد ولی باز هم نمیشه.
*
امروز میخوام برای اولین بار توی زندگیم دلمه درست کنم. نمی دونم تو دوست داری یا نه. البته مهم هم نیست، چون خودم دوست دارم.
*
می دونی بهترین چیزی که برام داشتی چی بوده علیرضا؟ اینه که وقتی کسی که فکر می کردی نفست به نفسش بسته است از زندگیت میره و میبینی باز هم میتونی زنده بمونی. احساس می کنم میتونم بعد از تو سخت ترین کارهای دنیا رو انجام بدم. دارم با چند تا استاد خارجی مکاتبه می کنم. شاید بتونم یه بورس تحصیلی بگیرم.
*
سکوت. سکوت. سکوت.
*
خیلی وحشتناکه که آدم می تونه با سکوت هم حرف بزنه. به سکوت سلام کنه. کنار سکوت بشینه و با هم چایی بخورن. برای سکوت خاطرات سفرش رو تعریف کنه. کنار سکوت دراز بکشه و از پنجره اتاق ابرهایی رو که توی نور مهتاب روشن شدن تماشا کنه. این خیلی وحشتناکه که آدمها میتونن حتا با سایهی خودشون حرف بزنن.
*
امروز فهمیدم مهم ترین چیزی که برام داشتی زنده موندن بعد از رفتنت نیست. اینه که فهمیدم بیشتر سال های زندگیم حتا قبل از این که تو رو ببینم فقط با سایه خودم حرف می زدم. فقط با سکوت حرف میزدم. فهمیدم بزرگ ترین مهارت آدمها گول زدن خودشونه. یواش یواش دارم می فهمم بهترین چیزهایی که فکر میکردم واقعا توی زندگیم وجود دارن فقط سکوت بوده، فقط صدای خودم بوده.
*
چه قدر جالبه. وقتی در برابر سکوت، حرف نمیزنی دنیا یه جور دیگه است. راستش اصلا اون قدرها هم که به نظر میاد ترسناک نیست. خیلی بهتر از اونه که به جای همهی صداهایی که دوست داری بشنوی خودت حرف بزنی. می دونی، مثه این میمونه که به یه نفر پول بدی برات هدیه بخره. شاید یه زمانی دوس داشتم ولی الان دیگه منتظر هیچ معجزهای نیستم. تو بهم یاد دادی که آدم میتونه اون قدر خودش رو گول بزنه که حتا با سایه ی خودش زندگی کنه.
*
عجیبه علیرضا. امروز صبح وقتی بیدار شدم اولین چیزی که شنیدم صدای پرندهها بود. بعد صدای آواز خوندن یکی از همسایه ها رو شنیدم. برگ های درخت انجیر توی حیاط وقتی باد می یاد صدا می کنن. چرا باید همین امروز این چیزها رو بشنوم؟
*
خداحافظ علیرضا. این آخرین چیزیه که برات می فرستم. واقعا آخرین چیزیه که می نویسم. راستش نمی خواستم اینو هم برات بفرستم. اما فکر کردم بعد از این همه حرف زدن یهو ساکت شدن جالب نیست. راستش دوس ندارم شبیه تو باشم. یا فکر کنی به خاطر این که جوابم رو ندادی قهر کردم. منو ببخش اگه بعد از رفتنت با اساماسهام اذیتت کردم. ولی الان دلم یه صدای واقعی میخواد. مهم نیست حتا صدای آدم باشه یا نه. مهم اینه که سایهی خودم نباشه. مهم اینه که واقعیت داشته باشه. مثه یه پیراشکی یا یه تراک موسیقی باحال یا یه گربهی خالدار. دوس دارم دور برم صداهای واقعی داشته باشم. مراقب خودت باش عزیزم.
از کتاب حافظ خوانی خصوصی