آیا دور تلویزیون نشستن با دور آتش نشستن همانند است؟
تلویزیون را اغلب در هال خانه میگذارند و دورادورش مینشینند. برای بسیاری هیچ کاری لذتبخشترین از این برای گذراندن دورهمیهای خانوادگی نیست. برخی این کار را هدر دادن زمان میدانند، ولی کریستوفر لین انسانشنان دیدگاه دیگری دارد. او میگوید که دلیل استواری هست که بسیاری دوست دارند که گرد این جعبهی مسخره بنشینند. ریشهی این کار در تلاش آدم برای زنده ماندن در دوران سخت «عصر سنگ» است.
اغلب فرگشت (تکامل) انسان را از دریچهی پیشرفت فناوریاش میبینیم. برای نمونه زمانی که آدمها یاد گرفتند نیزه و تیر و کمان بسازند، در شکار تواناتر شدند و شانس زنده ماندنشان بیشتر شد. جنبهی نرمتر و پنهانتر زندگی، مانند چگونگی رابطههای اجتماعی، را ولی کم اهمیتتر میدانیم. ولی به نظر لین، که در دانشگاه آلاباما کار میکند، رابطههای اجتماعی برای خوشآمد ما پدید نیامدهاند، بلکه از روی نیاز بودهاند.
این جمله برای هر کسی که در این دوران کرونا و قرنطینه تنها بوده شاید بدیهی باشد که به رابطههای اجتماعی نیاز داریم. ولی سخن لین بیش از اینها است. او میگوید که لذتی که از دور تلویزیون نشستن با دوستان میبریم شاید بتواند دلیل اینکه آدمها این اندازه اجتماعی شدند را نشان بدهد. همهاش از جایی آغاز شد که نیاکانمان توانستند آتش را مهار کنند.
دهههاست میدانیم که کاربرد آتش زندگی آدمهای آغازین را دگرگون کرد. برای نمونه، به آنها توان پختن داد که هضم غذا را آسانتر میکند و به انرژی بیشتری دست مییابند. ولی جنبهی مهم دیگری نیز در آتش بود: روشناییای که پس از فرورفت خورشید دورش مینشستند. یکی از پژوهشگرانی که روی اهمیت اجتماعی نور آتش کار میکند پلی ویسنر از دانشگاه یوتا است. دههها است که او به شکارچی-گردآورندههای جو/هوآنسی در جنوب آفریقا سر میزند و شیوهی زندگیشان را بررسی میکند. ده سال پیش تصمیم گرفت که درونمایهی ۱۵۰ گفتگویی که از آن مردم ضبط کرده بود را بررسی کند – و کشف شایانی کرد.
در درازای روز، گفتگو روزمره و کاربردی بود. یک سومشان دربارهی موضوعهای کاربردی مانند راهبردهای شکار و فناوری بود، و یک سوم دیگر گله از دیگر اعضای گروه بود. ولی شب دور آتش، کمابیش هشتاد درصد گفتگوها در قالب داستانسرایی بود. برخی از داستانها بامزه بودند و برخی هیجانانگیز – همهشان سرگرمکننده بودند. با این رو، اغلب داستانها نکتههایی داشتند دربارهی آداب اجتماعی و سنتها، و نیز آشنایان و خویشان دوری که میتوانستند در هنگام دشواری از آنها یاری بگیرند. به بیان دیگر، گوش دادن به این داستانها میتوانست به بهتر گذراندن زندگی و زنده ماندن یاری برساند. به گفتهی ویسنر: «در دید کلی، داستانها احتمالا از گفتگوهای روزانه مهمترند.»
به جز این، آتش به گونهای دیگر هم ما آدمها را اجتماعی کرده است. یافتههای باستانشناسی نشان میدهند که از کمابیش یک و نیم میلیون سال پیش آتش اردو ساخته شده، ولی شواهد اندکی است که آدمها خود آن آتشها را روشن کرده باشند، تا دست کم یک میلیون سال پس از آن. اگر چنین باشد، یعنی آتش در بیشتر دورهی پیشاتاریخ انسان از جایی به جای دیگر جابجا میشده است. کریستوفر لین این را کاری دشوار میداند، پس برای آدمها بهتر بوده که با یکدیگر همکاری کنند تا آتش اردویشان همیشه در روز و شب روشن بماند.
به باور او، این دلیل بزرگی است برای آنکه گروههایی که در آنها آدمها بیشتر با هم همکاری میکردهاند شکوفاتر بشوند. به این امیتاز، این را بیفزایید که آن گروهها از امتیاز داستانگویی هم بهره میبردهاند تا به این نتیجه برسید که ما آدمها تکامل یافتهایم تا از آتش لذت ببریم به جای آنکه از آن بترسیم، به وارون همهی جانوران دیگر، و از دور هم گرد آمدن و همکاری و داستانگویی خوش شویم.
ممکن است گمان کنید که این فقط یک فرضیه است. ولی لین و گروهش این نظریه را بیشتر هم بررسی کردهاند. نخست به گروهی از داوطلبان ویدئوی آتش نشان دادند و همزمان فشار خونشان را اندازه گرفتند. فشار خون آنها به تندی پایین آمد که خود نشان آرام شدن است. در برابر، در کسانی که عکس وارونهی آتش را میدیدند هیچ کاهش فشار خونی رخ نداد. افزون بر آن، از همه تست شخصیت شناسی گرفتند و دیدند بیشتر کاهش فشار خون در کسانی رخ داده که بیش از دیگران اجتماعی بودند. پیوندی میان آتش، اجتماعی بودن و آرامش هست.
این یافتهها لین را به اندیشه انداخت که پیامد امروزی این عشق به داستانشنیدن در کنار آتش چیست. آیا میتواند لذت ما را از شبنشینی دور صفحهی روشن تلویزیون توضیح دهد؟ برای بررسی این ایده، گروهش آزمایش دیگری را پیگرفتند. این بار، به جای تماشای آتشی که میسوزد، داوطلبان فیلمی را تماشا کردند. فیلم پرفروشی نبود، فقط یک نفر داشت برای پیشرفت
در رشتهی انسانشناسی پیشنهاد میداد. با این رو، باز هم فشار خود داوطلبان کاهش یافت – و باز هم این اثر در تماشاگران اجتماعیتر بیشتر بود.
دیگر پژوهشگران هم به این یافتهها علاقهمند شدند. آیا چیزی دربارهی سوسو نور آتش است که ارتباط اجتماعی و داستانگویی را در مغز ما تحریک میکند؟ در سال ۲۰۱۹، کاشیما از دانشگاه توکیو کار لین را ادامه داد و فعالیت مغزی داوطلبان را هنگامی که آتشی واقعی را نگاه میکردند اندازه گرفت. دیدند که موج دلتا که با توجه و حافظه در پیوند است در این داوطلبان بیشتر شد. یعنی سوسو زدن آتش میتواند مغز را آمادهی یادگیری از داستان کند. پژوهشگران دوست دارند این کار را بیشتر ادامه دهند و ببینند آیا فعالیت مغزی کسانی که به آتش نگاه میکنند با همدیگر هماهنگ میشود یا نه.
آیا عشق باستانی ما به داستان و آتش دلیل کشیده شدنمان به تلویزیون است؟ لین میگوید این یکی از رازهایی است که باید بیشتر رویش کار کنیم تا فرگشت گونهی خود را بهتر درک کنیم.
ترجمهای از مجلهی New Scientist