مرد میانسال پاک سیگار را باز میکند. نخی از سیگارهای فیلتر سفید بیرون میکشد و در جستجوی فندک چشم میچرخاند. به طرف آشپزخانه میرود. سیگارش را با شعلهی گاز رومیزی آشپزخانه روشن میکند. به طرف در آبنوسی آپارتمانش میرود. آن را باز میکند و دوباره میبندد. دستش را در مقابل درز در میگذارد. چندین بار این کار را تکرار میکند. به طرف پنجرهی حفاظدار اتاق خواب میرود و نگاهی به درز پنجره میکند. بستههای پنبه رنگی و سفید را از درون کشوی میز بیرون میآورد. گلولههای سفید و رنگی که به شکل رُل بسته شدهاند را یک به یک باز میکند. تمام رلهای باز شده را لا به لای درز در ورودی و پنجرهها میگذارد. وسواس سختی در انجام این کار دارد. چندین بار دستش را جلوی درزها میگذارد تا از عدم ورود و خروج جریان هوا مطمئن شود. به سراغ کمد لباسها رفته و از میان ردیف کت و شلوارهای اتوکشیده و یکرنگ تیره یک دست سرمهای مات انتخاب میکند. مرد دستگاه بخارشور را روشن میکند و کت و شلوار را با بخار مستقیم دستگاه مرتب میکند.
مامور گاز با موتورگازیاش از سر چهارراه اصلی وارد خیابان فرعی میشود. نگه میدارد. پیاده نمیشود و از همانجا آدرس را به مردی که در حال گذر است نشان میدهد، مرد سری به نشانهی ندانستن تکان میدهد و میرود. مامور دوباره حرکت میکند. این بار جلوی دکه روزنامهفروشی پارک میکند. آدرس را به فروشنده نشان میدهد. فروشنده پس از مکث کوتاهی از دکه بیرون میآید و با دست خیابانی را در فاصلهای دورتر نشان میدهد. مامورگاز از فروشنده یک نخ سیگار فیلتر قرمز میخرد و در جستجوی فندک در جیبهایش تلاش زیادی میکند. فندکش را پیدا نمیکند. فندک آویزان شدهی دکه را بر میدارد اما فندک فقط جرقه میزند و گازش تمام شده است. مامور گاز سیگار را از روی لبش بر میدارد. مردی در گذر از کنار دکه به قصد خوانش تیتر روزنامهها میایستد و سیگاری روشن بر لب دارد. مامور گاز سیگارش را با آتش سیگار روشن مرد رهگذر روشن میکند. موتورش را روشن میکند و گاز میدهد. مامورگاز پس از رد کردن خیابان اول وارد کوچه میشود و سر بنبست خوشبختی میایستد. قبض گاز را از درون کیفش در میآورد و نگاه میکند. آدرس روی کاغذ را با آدرس روی قبض تطبیق میدهد. آدرس: خیابان ملت، کوچهی آرامش، بنبست خوشبختی. مامور گاز تلاش دارد تا وارد بن بست شود. اما بنبست تنگ است و موتور وارد بنبست نمیشود. مامور موتورش را سر بنبست میگذارد و وارد بنبست میشود.
مرد میانسال کت و شلوارش را پوشیده و آماده جلوی آینه خود را نگاه میکند. به خودش عطر میزند. چند قرص خواب میبلعد. کیسهی خوابی که از قبل آماده کرده را در وسط هال روی زمین میگذارد. به طرف آشپزخانه میرود. پیچ شعلهی اول گاز را میپیچاند و همزمان با او مامورگاز زنگ خانه را میزند. مرد میانسال کلافه پیج گاز را خاموش میکند. از آیفن تصویری به مامورگاز نگاه میکند و بیاعتنا دوباره به طرف آشپزخانه میرود. مرد تمام پیچهای گاز را میچرخاند. دو عدد پنبه درون گوشهایش میگذارد. مامور برای آخرین بار دکمهی زنگ را فشار میدهد. نگاهی به قبض میاندازد و نگاهی به پنجرهها تا شاید کسی او را ببیند. پس از کمی مکث گاز را از شیر اصلی جلو در قطع میکند. مرد میانسال به طرف کیسه خواب میرود و درون آن دراز میکشد و زیپ را میبندد. چشمبندش را میگذارد و سرش را بیرون از کیسه خواب نگه میدارد و میخوابد. مامور گاز قبض را که چندین علامت قرمز هشدار قطع گاز به علت بدهی روی آن است را لای در میگذارد. به طرف موتورش میرود سوار میشود، گاز میدهد و میرود.